تو را به جهان دیگری فرستادم تا خودت عاشق بودن را انتخاب کنی
در آن روز های اول که تنها در فکر باز گشت بودی تنها تماشایت برایم کافی بود اما این روزهای زیبا زود گذشت
حالا تو بزرگتر شده بودی حالا تو در اوج بودی این روزها را هم دوست داشتم چرا که با وجود فراموشیت از یاد کردنم زیبایی ها را دوست داشتی و گاهی اوقات هم در فکر آفریننده این زیبایی ها هم میافتادی
این روزها هم در حال تمام شدن بود دیگر چندین سال از آن روزهای پاک میگذشت اما تو هم چنان تصمیمت را نگرفته بودی که عاشق باشی یا نه
اما من امیدوار بودم چرا که میدانستم حالا که عاقل شده ای شاید دلیل بودنت را درک کنی
اما این روزها خیلی بد بود چرا که تو فقط تو بودی تو تنها در فکر پیروزی بودی اما نمی دانستی که برای رسیدن به بزرگترین پیروزی تنها لازم بود تا عاشق میشدی
این روزها هم هر چه بود گذشت حالا دیگر من تصمیمم را گرفته بودم میخواستم تو را برگردانم اما تو تا همان لحظه آخر هم تصمیمت را نگرفته بودی و من هم تنها صبر میکردم
تا اینکه تو تصمیمت را گرفتی و تصمیم گرفتی که با من باشی اما اندکی دیر شده بود چرا که تو دیگر وقتت تمام شده بود و در حال باز گشت به خانه بودی
امضا:محمد خدابخشی